Tuesday, May 23, 2006

انتظار


پی ِبی پایانی ِ این انتظار، تنهایی بی انتهایم را می گریم
انقدر که دلم می خواهد به انتهای این سردرگمی برسم
برای تو گریستن نیز دیگر ارامم نخواهد کرد
انقدر گریستم که اشکهایم هرزگاهی دوری ِگونهایم را به ثانیه ای سپری خواهد کردوانقدر راحت می روی و می گذری که انگار نبودنم برایت کلامی بیش نیست میدانم، تو باز خواهی رفت، انقدر سبک که رفتنت قدمی بیش نخواهد بود ومن باز خواهم مرد....
. گفتم باز؟ وای بر من که برای رفتنت لحظه شماری می کنی

No comments: