Tuesday, December 09, 2008

تقدیرادمی را که فرشته بودنش را میگریست


محکوم به فرشته بودنش را دوست داشتم

Friday, December 05, 2008



من عاشق نا کجا ابادم که


هیچ را ارزانی اشک ریخته ات می کنند و

درد را می خرند و

لبخندت را می دزدند

Wednesday, December 03, 2008


همه چیزتوی ذهنم معلق " مثل اونوقت که نوشتن میشه یه لیوان چای سرد
تمام زیبای به انتظاربودنش را وقتی می خنددت انگاه ناخوداگاهت حماقت دوگانه نبودنت را سرزنش میکند
سرزنش برای تمامت دوست داشتن ت !
خاطر وجودش برای دوستن داشت نش ازرده شده