Thursday, March 01, 2007

امروز









سردم . رهای رفتن و سبک نبودنم را می خندی
چهارچوب بودنم را ترکی برداشته با خنده چسبش می زنم. گریه اش می کنم اخرچه کنم؟
چیزی مثل احساس که می گویندش را نمی توانم درک کنم
شاید باید تعریفش کنم:نیاز به بودنت را
درست می گویم ؟ این گونه تعریف می کنند؟
شاید منطقش را ندارم. خوب تو برایم بگوتا من هم بدانم شاید انگاه بتوانم
دوست داشته باشم و از دوستم داشتنش را لذت ببرم تا نگران خرد شدنش دیگر نباشم
شاید